معنی لقب باقر خان

حل جدول

لقب باقر خان

سالار ملی


لقب امام باقر

باقرالعلوم، بحرالعلوم

لغت نامه دهخدا

باقر

باقر. [ق ِ] (اِخ) خان. سالار ملی. رجوع به باقرخان شود.

باقر. [ق ِ] (اِخ) میرزا. منشی تقی خان درانی حاکم طاغی کرمان که به دست همان تقی خان به اقبح وجهی کشته شد. و رجوع بتاریخ وزیری ص 327 و 329 شود.

باقر. [ق ِ] (اِخ) گوغری. از سران طوایف کرمان که در زمان حمله ٔ آقا محمدخان قاجار بکرمان، با باباخان همراهی و همکاری کرده است. (از تاریخ وزیری کرمان ص 355).

باقر. [ق ِ] (اِخ) محمدبن علی رضا ملقب به باقر. او راست: جامعالشواهد مبنی بر شرح شواهد شرح الامثله و شرح التصریف العزی و الشافیه. (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1631).

باقر. [ق ِ] (ع ص) شکافنده و گشاینده و وسعت دهنده. (از اقرب الموارد). شکافنده و گشاینده و فراخ کننده. (از منتهی الارب). شکافنده و گشاینده. (ناظم الاطباء). || مرد بسیار علم. (آنندراج) (غیاث اللغات): هو باقر علم، یعنی او وسعت دهنده ٔ علم و متبحر در علم است. (ناظم الاطباء). || مرد بسیار مال. (آنندراج) (غیاث اللغات). || اسد که چون بر شکار پیروز شود شکم او را بدرد و بشکافد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). شیر که اسد باشد. (از منتهی الارب). شیربیشه. (ناظم الاطباء). شیر درنده. (آنندراج) (غیاث اللغات). || گاو. (مهذب الاسماء). ج بواقر. اسم جمع (بروایت لیث) باقر جماعه بقر باشد با شبانانش، مثل جامل که جماعه شتران بود باساربانان. و در جمهره ابن درید آمده است که باقر و بقیر جمع بقر باشد. (از تاج العروس). گروه گاوان با گاوچرانان و آن اسم جمع است. (از اقرب الموارد). باقر و بَقیر و بَیقور و باقور و باقوره اسم جمع. (منتهی الارب). و رجوع به بقیر و بیقور و باقور و باقوره شود. || رگی است در مآقی. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). رگی است در بیغوله ٔ چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || طائری است ابلق یا خاکسترگون یا سپید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، بَقَر.

باقر. [ق ِ] (اِخ) شیرازی. ملاباقر شیرازی از شعرای پارسی گوی که به هندوستان کوچید و بخدمت علی ابراهیم خان درآمد. از اوست:
چون خرامان در چمن آن سرو موزون میشود
درمیان لاله و گل بر سرش خون میشود.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1202).

باقر. [ق ِ] (اِخ) شاملو. محمدباقر بیک متخلص به باقر از امیرزادگان ایران است. بهمراه نادرشاه بهندوستان رسیده، بعد از مراجعت شاه در ایران بخدمتی مأمور گردیده بود، با آنکه خدمت را موافق حکم سرانجام می نمود روزی که بحضور جمیع امرا معاتب شد از فرط غیرت به کاردی که در کمر داشت روبروی شاه خود را هلاک ساخت. خان واله مرحوم نوشته که هنگام ورود شاه جهان آباد این ابیات خود را بخط خود نوشته بمن داده بود:
دامی نگسستم قفسی را نشکستم
صیاد جفاپیشه چرابست پرم را.
بردند ز کف قوت گیرائیم افسوس
روزی که رساندند بدامان تو دستم.
هر سبزه که از خاک شهیدان تو برخاست
چون لاله ٔ دل سوخته داغ جگری داشت.
(از تذکره سفینه ٔ هندی ص 26).
او از شعرای فارسی زبان و از طایفه ٔ شاملو بوده. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1201 شود.

باقر. [ق ِ] (اِخ) بهبهانی. از مؤلفان متأخر صوفیه بود. رجوع به غزالی نامه ص 107 شود.

باقر. [ق ِ] (اِخ) تبریزی. میرزا باقر قاضی زاده ٔ تبریزی از شعرای فارسی گوی و اهل تبریز بود. از اوست:
بر زمین نتوان فکندن هر که را برداشت عشق
صورت منصور را بردار میباید کشید.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2ص 1201).

باقر. [ق ِ] (اِخ) میرزا. در ایام سلطنت نادرشاه افشار کلانتر لارستان بوده است و در سال 1146 هَ. ق. طغیان کرده ولی بدستور نادر بوسیله ٔ حکام کرمان و فارس منکوب و فراری شد. رجوع به حواشی تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 303 شود.

باقر. [ق ِ] (اِخ) چای. رودی است در آناطولی که از دهستان دمیرچی طاغ سرچشمه میگیرد و از ولایت سنجاق و صاروخان میگذرد آنگاه وارد خلیج چاندارلی میشود. این رود را در قدیم قایقوس می نامیده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1201).

باقر. [ق ِ] (اِخ) امام محمد. لقب امام [پنجم] ابی عبداﷲ و ابی جعفر محمدبن امام علی زین العابدین بن امام حسین بن علی بن ابی طالب باشد. وی بسال 57 هَ. ق. در مدینه تولد یافت، مادرش فاطمه دختر حسن بن علی بود، 57 سال زندگی کرد و در مدینه بسال 114 هَ. ق. درگذشت و در بقیع نزد پدرش بخاک سپرده شد. این لقب بمناسبت تبحر امام در علوم بایشان داده شده است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). چه او علوم النبیین را میشکافت. (یادداشت مؤلف). ولادت آنحضرت روز دوشنبه سیم صفر یا در غره ٔ رجب سال 57 هَ. ق. در مدینه ٔ منوره واقع شد. آن حضرت در واقعه ٔ کربلا حضور داشت و در آنوقت چهار سال از سن مبارکش گذشته بود، مادرش حضرت فاطمه دختر امام حسن مجتبی بود که او را ام عبداﷲ میگفتند، القاب شریفه اش باقر و شاکر و هادی است. در تذکره ٔ سبط ابن الجوزی مسطور است که آنحضرت را باقر نامیدند از کثرت سجود آن حضرت، و بعضی گفته اند که آن حضرت را بسبب غزارت و کثرت علمش باقر نامیدند. نقش نگین آن حضرت «العزهلِلّه » و «العزهللّه جمیعاً» بوده. در تاریخ وفات آن حضرت اختلاف است و اقرب احتمال آن است که روز دوشنبه هفتم ذی حجه ٔ سال 114 هَ. ق. اتفاق افتاده است در مدینه ٔ مشرفه، و این در ایام خلافت هشام بن عبدالملک بود، و گفته شد که آن حضرت را ابراهیم بن ولیدبن عبدالملک بن مروان به زهر شهید کرده و شاید به امر هشام بوده، و قبر مقدس آن حضرت باتفاق در بقیع واقع شده در پهلوی پدر و جد بزرگوارش حضرت امام حسن. اولاد آن حضرت بروایت شیخ مفید و طبرسی و دیگران از ذکور و اناث هفت نفرند: ابوعبداﷲ جعفربن محمد و عبداﷲ از بطن ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابی بکر، ابراهیم و عبیداﷲ از بطن ام حکیم و هر دو در ایام حیات پدردر گذشتند، علی و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند (بعضی گویند ام سلمه از مادر دیگر بوده است). (از منتهی الآمال ج 2 ص 78). و رجوع به محمدباقر، و همچنین به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 68- 70 و تذکرهالاولیاءعطار ج 2 ص 266 و کتب تواریخ اسلامی شود:
سپس باقر و سجاد روم در ره دین
تو بقر رو سپس عامه کایشان بقرند.
ناصرخسرو.

باقر. [ق ِ] (اِخ) اصفهانی. از شعرای پارسی گوی، که در اصفهان پرورش یافت و از شعرای دربار شاه سلیمان صفوی بود و در اواسط قرن دهم هَ. ق. درگذشت. از اوست:
اضطراب دل نمیدارم و لیکن نامه ام
همچو نبض خسته بربال کبوتر می طپد.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1201).

معادل ابجد

لقب باقر خان

1086

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری